نامه ها٬ شماره ٧۵
سياوش دانشور

در باره مقالات
سلام رفیق گرامی نسرین عزیز. خواهشمندم تشکر و سپاس من را به رفقای گرامی دانشور و جوادی بخاطر درج مقالات در مورد بحران سرمایه داری و نیاز به مبانی مارکس وسوسیالیسم برسانید. همينطور اعلام کنيد آنچه من بصورت کوتاه و نه مقاله می نویسم صرفا نظرات خود و تعدادی از دوستان می باشد و تنها برای شما ارسال می کنم. و چون در اینجا امکان ارسال مقاله برایم مقدور نمی باشد پیشنهاد می کنم ستون ویژه اى در نشریه بنام پاورقی اختصاص یابد تا نظرات من و امثال من  در آن درج شود. چنانچه جای بحث و دیالوگ باشد در همان شماره و یا در شماره بعدی به آن پاسخ داده شود تا نشریه وزین شما محل دیالوگ و مباحثات رفقا گردد و بتوان با استفاده از نظرات روشن مارکس و مارکسیسم را از لابلای تبلیغات زهرآگین دنیای سرمایه به تشنگان این راه انسانى برسانیم.
به امید موفقیتتان در راهی که انتخاب نموده اید. با تشکر کیانوش

کيانوش عزيز٬
از حسن نظرتان در مورد مطالب مربوط به بحران از جانب خودم و رفقا تشکر ميکنم. توقع ما اينست که همراه با دوستان بتوانيد نشريه يک دنياى بهتر را بدست مشتاقان کمونيسم کارگرى برسانيد. کارى که بسيارى از رفقاى عزيز و فعالين کارگرى صميمانه مشغول آنند. در مورد ستون ويژه ديالوگ ما ستون نامه ها را براى اظهار نظر و سوال گذاشته ايم. مطالب مستقل تر را عمدتا بصورت مقاله منتشر ميکنيم. برايتان آرزوى موفقيت و پيروزى دارم.

شما چگونه فکر می کنید؟
اگر جمهوری اسلامی با بهاییت مخالفت نمیکرد چه بهانه ای برای گسترش و مظلوم نشان دادن بهائیت داشتید؟ به جای اینکه به عقائد دیگران حمله کنید و عقائد خود را با سرکوب سیاسی دیگران گسترش دهید٬ فقط عقائد خود را بیان کنید. آن وقت می بینید که کسی پیرو بهائیت نخواهد بود. این جمهوری اسلامی با مخالفت هایی که با افراد و گروه های مختلف کرد آنها را مهم جلوه داد. مثلا صوفی ها تا قبل از حمله کردن نیروهای انتظامی به دفتر و مسجدشان در قم به آن صورت مهم نبودند. ولی بعد از آن همه جا مطرح شدند . نمونه ی دیگر سروش است. جمهوری اسلامی با مخالفت های پی در پی اش با وی او را در سطح جهانی مطرح ساخت و گرنه سروش اطلاعات اسلامی کافی ندارد و در مسند نامناسبی نشسته است. یکی از این گروه ها بهائی ها هستند. خدا را شکر کنید که مخالفی این چنین دارید، و الا هیچ بهانه ای برای گسترش عقائد منسوخ خود و ارسال این ایمیل ها نداشتید. همانطور که قبل از این مخالفت ها این فعالیت ها را نداشتید. اگر می بینید جامعه جهانی از شما حمایت می کند، برای سرکوبی جمهوری اسلامی است نه به دلیل حقانیت شما. الحمد الله اینقدر در جمهوری اسلامی احمق و نابخرد زیاد هست که با مخالفت خود با گروه هایی همچون شما بهائیان مجال تبلیغات را به آنها می دهند. بهتر است به تحصیل علم و آشنایی با عقائد اصیل اسلامی مشغول شوید . روح الله خلج.

آقاى روح الله خلج
من فکر ميکنم که دايره تنگ اطلاعات اسلامى شما و بيخبرى تان از دنياى بيرون باعث شده که فرق بهائى و کمونيست را تشخيص ندهيد. موضع ما در مقابل بهائيت و بهوديت و مسيحيت و اسلام و هر فرقه مذهبى و کلا دستگاه مذهب يکى است: نقد تمام عيار مذهب بعنوان يک خرافه و صنعت پولسازى و کلاهبردارى و تجاوز به کودک. ما در جنگ مذاهب جانب يکى را نميگيريم بلکه پرچم عليه هر نوع مذهبى را برمى افرازيم. در مورد سرکوب شهروندان منتسب به بهائى توسط رژيم اسلامى موضوع فرق ميکند. از نظر ما هيچ کسى و هيچ دولتى حق ندارد شهروندان را به بهانه تعلق مذهبى يا قومى يا مرام سياسى و غيره سرکوب کند و مورد آزار قرار دهد. اينها براى حکومت مرتجع اسلامى شما غير قابل فهم است. ما بجاى دفاع از بهائيت و هر نوع مذهبى تلاش ميکنيم نياز بشر به مخدر مذهب را از بين ببريم. بهائى اگر ميخواهد آزاد شود بايد بعنوان انسان از قيد جامعه طبقاتى رها شود. چون نه فقط بهائى و اسلامى مثل شما بلکه هر نوع مذهبى ضرورت وجوديش را از نياز جامعه اى ميگيرد که انسان در اسارت است. اسير مناسبات نابرابر اقتصادى٬ اسير تفاوتهاى طبقاتى٬ اسير قدرتهاى فائقه و سرکوبگر سياسى٬ اسير از خود بيگانگى از کار خويش و محصول کار خويش و همنوع خويش. اگر انسان امروز از قيد اين اسارتهاى فکرى و فرهنگى و سياسى و اقتصادى آزاد شود٬ اگر انسان امروز در جامعه اى زندگى کند که اول و آخر آن براى آسايش و رفاه و سعادت مادى و معنوى خود اوست٬ ديگر به مذهب نيازى ندارد. آنرا مانند وسيله اى عصر حجرى و مخدرى خطرناک دور مى اندازد.

اما در ايران حکومت شما تنها يک جريان مذهبى مرتجع نيست٬ يک جريان سياسى است. جنگ ما با شما صرفا برسر مذهب نيست بلکه سياسى و طبقاتى است. اين جنبش سياسى را بايد به طرق سياسى برانداخت. بايد اعتراف کنم که در يک مورد با شما توافق دارم. جمهورى اسلامى مملو از آدمهاى احمق است. اين حکومت مشتى اوباش و قاتل و دزد است. جنگ شما با صوفيها و بهائيان و سروش و امثالهم جنگ فرقه ها برسر منفعت مادى و زمينى است که پوشش غير مادى و "آسمانى" به آن داده ايد. امرى که آخوند و خاخام و کشيش و مفت خور دستگاه مذهب در آن استاد است. در مورد سفارش تان مبنى بر مطالعه هجويات اسلامى بايد بگويم مذهب يا علم مثل ترکيب آب و روغن است. مذهب ضد علم است و پوشش "علمى" دادن به خرافات عصر حجرى حقيقتا تنها از آخوند جماعت و امثال شما برمى آيد. نتيجه اما اينست که در ايران ميبينيد. اينجا من هم سفارشى براى شما دارم: شما آخوند جماعت که از قديم در بو کشيدن اوضاع و اينکه کجا ميشود مفت خورى کرد تبحر داريد٬ بايد فهميده باشيد که همراهى با حکومت به قول خودتان مملو از احمقها و نابخردهائى که مردم از آن منزجرند به صرفه نيست. بهتر است راهتان را جدا کنيد و در گوشه اى زندگى شرافتمندانه اى برگزينيد. همکارى با و دفاع از نظامى که روى دوش دريائى از قتل و جنايت ايستاده است مايه افتخار کسى نيست. ما توصيه نميکنيم که شما برويد کمى کمونيسم و مارکس را بشناسيد. اينها به گروه خون شما نميخورد. اما ميتوانيم توصيه کنيم که راهتان را از جنايتکاران جدا کنيد و در پيشگاه مردم و طبقه کارگر طلب بخشش کنيد.

 
من بهائى هستم
سلام. مجله را ديدم. من هم آرزوى آبادانى و سربلندى براى ايران و همه ايرانيها دارم. من بهائى هستم و چون پيامبر اين دين در ايران ظهور کردند٬ اين کشور براى همه بهائى هاى دنيا مقدس و با ارزش است و همه ما دوست داريم هر کارى که ميشه براى خدمت به اين سرزمين بکنيم. شاد و خوش باشيد. کورش

آقاى کوروش عزيز٬

شما حق داريد به هر عقيده و مرامى متعلق باشيد. از نظر ما شما بدوا انسان هستيد و نه ايرانى و يا بهائى و يا مسلمان و غيره. به نظر ما و حکومتى که براى آن تلاش ميکنيم مذهب و مليت و قوميت نبايد کوچکترين ربطى به نظام سياسى و ادارى جامعه داشته باشد. افراد و گروهها را نيايد با تعلق مذهبى و ملى و ايدئولوژيک آنها در اوراق هويتى و رسانه ها خطاب کنند. مذهب بايد امر خصوصى افراد باشد و دراين قلمرو نيز نبايد به حقوق مصرح زنان و کودکان دست درازى کند. بزرگسالان از نظر ما آزاد هستند که هر مذهبى اختيار کنند٬ مراسم هاى خود را داشته باشند٬ يا هيچ مذهب و دينى نداشته باشند و مرتبا عليه دين و مذهب و خرافه بگويند و بنويسند. در مورد نظر عمومى ما در باره مذهب و بهائيت در سوال بالاتر به يک مسلمان متعصب طرفدار جمهورى اسلامى جواب دادم و همين را دراين مورد کافى ميدانم. موفق و پيروز باشيد.

چگوارا عزيز٬
در مورد حکم صادر شده براى دوست دانشجويتان تلاش ميکنيم مراتب را در رسانه ها منعکس کنيم و اقدامى که مقدور باشد را در دفاع از وى انجام دهيم. با آرزوى روزى که زندان و زندانى سياسى نداشته باشيم و مقوله اى بنام جرم سياسى از فرهنگ جامعه رخت بربسته باشد. موفق باشيد.

پايتان را از کفش ما بيرون کنيد!
آقاى دانشور عزيز٬ دوست داشتم تلفنى با شما حرف بزنم اما به فرصتى ديگر موکول ميکنم. اين آف را بعنوان سوال و درد دل مينويسم. من براى شما احترام زياد قائلم و ميدانم که در ميان مخالفان جمهوريخواهان و ما سوسيال دمکراتها شما نيش قلم تان همواره براه است. اما يک سوال٬ راستى چرا پايتان را از کفش ما بيرون نمى آوريد؟ دوره شوروى شما يکبار تمام شد و دوره دمکراسى بازار ما هم يکبار. اينجا بى حسابيم. لطفا نگوئيد شما طرفدار شوروى نبوديد. ميدانم نبوديد ما که زمانى بوديم و گفتيم ديگر نيستيم. حالا هم دمکرات و سوسيال دمکرات هستيم. اين را فراموش نکنيد که با سقوط شوروى آن اردوگاه تمام شد و با شکست نئوکانها سرمايه دارى و دمکراسى سرجايش است. حالا شما ايرادتان چيست من نوعى طرفدار سوسيال دمکراسى باشم؟ آنهم وقتى که همه نوعى از سوسيال دمکراسى را در اقتصاد و سياست سرمشق خود قرار ميدهند؟ آمريکا را نميبينيد؟ سپاس فراوان٬ افشين.

افشين عزيز٬
پاى من در کفش خودم است و مطمئن باشيد هرگز٬ و هرگز٬ پايم را در کفش سوسيال دمکراسى آنهم از نوع ايرانى و ملى اسلامى اش نميکنم. اما نقد کمونيستى ام را به راست يک لحظه زمين نميگذارم. ببينيد٬ با خودتان کمى رو راست باشيد. واقعا يادتان رفته دوستان سابقا چپ مثل خود شما و حتى کسانى که امروز بعنوان دانشگاهى و جمهوريخواه و دمکرات خود را تبئين ميکنند٬ در دوره بعد از شوروى چه فالانژيسم سياسى راه انداخته بودند؟ يادتان رفته برخى در ميان جمعيت وسيع ميخواستند پرچم سرخ را از دست جوانى آمريکاى لاتينى که بالاى سر مجسمه شاه قرار داده بود پائين بکشند؟ يادتان رفته که هر هفته چه بحثهائى در "نقد" مارکس و در دفاع از تافلر و پست مدرنيسم و غيره در جريان بود؟ يادتان رفته سخنرانهايتان در جلسات با نگاهى عاقل اندر سفيه و با قيافه اى شبه متفکرانه اما توخالى به چپها ميگفتند عجب شما هنوز کمونيست ايد؟ يادتان رفته دوستان بى ترمزترتان در خيابان شيرينى براى انتخاب خاتمى پخش ميکردند؟ اين ليست بحدى طولانى است که تکرار آن راستش ملال آور است.

مسئله چه ديروز و دوره ماه عسل شما و چه امروز که پرچم ريگان و راست افراطى افتاده است٬ و اضافه ميکنم سرمايه دارى در اوج بى اعتبارى بسر ميبرد٬ براى مارکسيستهائى مثل من آمدن و رفتن شوروى معيار انتخاب سياسى نبود. لابد براى توده ايها بود٬ براى اکثريتيها بود٬ براى بخش اعظم چپ ايران و جهان بود. آخر آنها ارمان و افق و سياست و برنامه شان که فراتر از ناسيوناليسم و صنعتى کردن و رفرم و دمکراسى خلقى نميرفت. بحث من نوعى با اين متفکران تازه نيمه دمکرات شده اينبود که دوستان عزيز٬ اگر ديروز ما ميگفتيم استالين و انورخوجه و برژنف و ديگران ناسيوناليست و يا ديکتاتور و بورژوا بودند و براى همين توضيحات مارکسى و مستند و تاريخى از سياست و اقتصاد در شوروى و جاهاى ديگر مطرح ميکرديم٬ فقط مانده بود با تعصبى عميق خرخره آدم را بجوند! آنها اما وقتى دمکرات شدند٬ کل اين داستان را به ما منتسب ميکردند و ميگفتند "آقا مرد٬ تمام شد٬ بيدار شو٬ دنيا تنها راه دمکراسى و بازار دارد٬ فوقش بايد براى رفرم جنگيد"! همين لشکر شکست خورده و با عرض معذرت نان به نرخ روز خور دمکرات و تاچريست بودند و هر نوع چپگرائى تا چه رسد به کمونيست و مارکسيست بودن را مسخره ميکردند. خوب٬ ما که از قديم طرفدار آزادى بيقيد و شرط بيان و عقيده بوديم ايرادى نداشتيم که آنها با تعصب سابقا استالينى و اينبار دمکرات تاچريستى حرف بزنند. اما ديگر پشت خاتمى و رژيم اسلامى رفتن٬ به کمونيستها در مقابل خاتمى ديکتاتور گفتن٬ و خود را جمهوريخواه و دمکرات ناميدن ديگر زياده روى بود. امروز که قبله عالم شما فروپاشيده است و معلوم شده که هر چه گفتيد توهمات محض بود٬ قدرى انصاف داشته باشيد. قدرى شهامت سياسى داشته باشيد و اعلام کنيد که اشتباه کرديد. ولى شما چنين نميکنيد. نوع شما ميگويد ما سوسيال دمکرات هستيم و البته با چهره انسانى! ديروز اگر دوستى از کمپ خود شما همين را ميگفت بعيد نبود برخوردى مشابه با کمونيستها را با او بکنيد. من معنى جمهوريخواه از هر نوعش را در ايران و سياست و برنامه آنها و بى ربطى شان به اقتصاد سياسى آن جامعه و بند به بند سياستهايشان را نقد کردم و مقالات آن موجود اند.

واقعيت اينست که آنتى کمونيسمى که بدنبال سقوط بلوک شرق راه افتاد و شما لشکريان شکست خورده با پرچم سفيد رو به ريگان و کاخ سفيد سمت گرفتيد و بيشتر از صاحب خانه و تند تر از آنها شمشير ميزديد٬ آن صحنه ها براى امثال من چندش آور بود. نه فقطى در قلمرو عقايد بلکه بعنوان کاراکتر سياسى. امروز هم که سران و پيغمبران بازار و دمکراسى شما در مورد حق با مارکس بود حرف ميزنند٬ بازهم شما و نوع شما تندتر از آنها عليه کمونيسم حرف ميزنيد. فکر نميکنيد اين وسط بعنوان افراد بى هويت سياسى٬ ژله اى٬ با شخصيت سيال و بدون ثبات ظاهر ميشويد؟ اصلا براى شما چيزى از جنس حقانيت دورانى و تاريخى معنى دارد؟ يا نه٬ بايد همراه جهت باد شد؟

من آمريکا را ميبينم و ما نظرمان را قبل از هر کسى در ميان چپها در مورد بحران و انتخابات و غيره اعلام کرديم. اگر نظرى بدون تعصب به تاريخ ما بياندازيد٬ مستقل از اينکه چه اختلاف سياسى و طبقاتى با ما داريد٬ ميبينيد که ما ثبات داريم. استحکام سياسى داريم. اصول غير قابل حراج داريم. با موج نميرويم و با نشستن موج فرار نميکنيم. ميبينيد نه فقط با تاريخ مشروطه – مشروعه و سنت جبهه ملى حزب توده و فرزندان اردوگاهى شان سنخيتى نداشتيم بلکه از همان ابتدا به يک سنت مارکسيستى و ضد کاپيتاليستى تعلق داشتيم و امروز هم همين هستيم. اين کفش ماست و پاى ما توى اين کفش است.

و بالاخره به شما و نوع شما توصيه ميکنم پشت تان را به باد دمکراسى و انتخابات اخير ندهيد. ايندوره توهم براى امثال شما بسيار زودگذرتر از آنست که فکر کنيد. وانگهى٬ داشتن عقايد عيب نيست. اين حق شماست. اما بعنوان آدم سياسى و بعنوان کسى که ميخواهد در تحولات جامعه ايران کارى صورت دهد٬ سهام تان را در بانک سوسيال دمکراسى نگذاريد. همان بلاى برادران ليمن بسرتان مى آيد. در ايران خط شما اپسيلونى شانس سياسى و مادى ندارد. موفق و پيروز باشيد. *